دوره قاجار از آغاز تا زوال
بهترین وکاملترین وبلاگ
برید بگردید ......بعد نظر بدید
درباره وبلاگ


سلام.......به وبلاگ من خوش اومدی.......تعارف نکنید بفرمایید تو دم در بده.....وبلاگم چطوره؟؟بده؟؟ خوبه؟؟...آیا شما از این وبلاگ انتقاد دارید؟؟یا واسش پیشنهاد دارید؟؟ .....آیا وبلاگ مشکل داره یا آیا لینکی خرابه؟؟...........خلاصه این که اگه چیزی به ذهنتون رسید که به پیشرفت وبلاگ کمک می کنه به من بگید تا این وبلاگ کامل تر بشه......................................با تشکر
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, :: 20:28 :: نويسنده : سعید

آغاز دوره ی قاجار

پس از مرگ خان زند، آغا محمد خان به مازندران رفت و به مخالفت با زنديه برخاست و با غلبه بر جعفر خان زند، تهران را به پايتختي برگزيد. البته در تغيير سلسله زنديه به قاجار، حاج ابراهيم كلانتر كه از بزرگان متنفذ شيراز بود نقش مهمي داشت نخست در اثر مساعي حاجي ابراهيم كلانتر، لطفعلي خان، فرزند جوان جعفر خان بر اريكه سلطنت جلوس كرد ولي بعدها به لطفعلي خان خيانت ورزيد و شيراز را تسليم آغا محمد خان قاجار كرد و در عوض اين خيانت و خدعه، به مقام صدراعظمي ارتقا يافت.
لطفعلي خان زند، چندي در كرمان در مقابل آغا محمد خان، مقاومت نمود و بالاخره در نتيجه خيانت اطرافيان، اسير آغا محمد خان شد و رييس ايل قاجار با دست خود چشمان او را از حلقه درآورد.
آغا محمد خان، در مجلسي كه با حضور سركردگان در تهران تشكيل داد تاجي را كه پيش از وقت تهيه ديده بود، به دست گرفت و گفت، اگر ايشان موافقت كنند، تاج را بر سر خواهد گذاشت. اما به اين شرط پادشاهي را مي‏پذيرد كه همه‏ي حاضران سوگند ياد كنند كه تا زنده‏اند از ياري و وفاداري با او دست برندارند پس از آن كه همه سوگند خوردند، تاج مرواريد نشاني كه آماده كرده بود، بر سر گذاشت و شمشيري را كه از سر قبر شاه اسماعيل صفوي، موسس سلسله صفوي آورده بودند، بر كمر بست و بدين وسيله، خود را جانشين صفويه و پادشاه واقعي و پيشواي مذهبي شيعه قرار داد.
آغا محمد خان توانست در يك دوره بحراني و پر آشوب، تاج و تخت ايران را به كف آورد. به قول ملكم، آغا محمد خان قاجار مردي قدرت طلب، لئيم و انتقامجو بود.
در بيان اوضاع زمان آغا محمد خان، فرد ريچاردز در سفرنامه خود مي‏نويسد:
در اين صفحات خونين تاريخ بيهوده است اگر در جست و جوي نشانه‏هايي حاكي از پيشرفت و ترقي و يا ذكري از هنر دوران صلح و صفا باشيم. در سراسر ايران، گاو آهن فداي شمشير شده بود به دشواري مي‏توان تصور كرد كه در همان هنگاميكه آغا محمد خان در مشرق زمين نام خود را با حروف خونين در صفحه‏ي تاريخ مي‏نگاشت، منظومه‏اي از اسامي پر شكوه و جلال كساني كه به كاربردهاي هنري مسالمت‏آميز سرگرم بودند، در آسمان مغرب زمين مي‏درخشيد. در آن زمان، افرادي در اروپا و آمريكا مي‏زيستند كه يا به تعقيب يكي از رشته‏هاي فرهنگي اشتغال داشتند و يا زندگي خود را وقف پيشرفت و ترقي كرده بودند و در همان زمان در ايران جمجمه‏ها بر روي هم انباشته مي‏شد و بر حسب دستور آغا محمد خان از چشمان انسان‏ها، تپه‏هاي كوچكي تشكيل مي‏دادند.
با مرگ آغا محمد خان در سال 1211 ه.ق، باباخان، فرزند حسين قلي خان جهانسوز به نام فتحعلي شاه به تخت نشست.


وي در تمام دوره‏ ي سلطنت، پيوسته سرگرم كشمكش با مدعيان خصوصي و دشمنان خارجي بود و با اين كه طبعا به جنگجويي ميل نداشت و عيش و عشرت را بر اين حال ترجيح مي‏داد، اوضاع زمان او را به جنگ مجبور كرد، ليكن شاه خود كمتر به ميدان جنگ حاضر شد و به بركت وجود پسران و سرداران با كفايت در مدت 37 سال سلطنت، مدعيان را از ميان برداشت و با وجود سياست‏هاي دشمنانه خارجيان، ايشان باز ايران را تحت يك امر و حكومت حفظ كردند.
قاجاريه، عقيده به حكومت پادشاهي استبدادي، و مقدس بودن وجود سلطان را از صفويان به ارث برده بودند، و چون ماهيت حكومت عبارت بود از استبداد و غرور و خيانت، طبعا عمال حكومت هم بدين صفات متصف بودند.
قاجاريه در بعضي جهات آيين مملكت داري سلجوقيان را زنده نمودند و بار ديگر حكومت ولايات، به اعضاي خاندان سلطنتي سپرده شد و اين همان راه و رسمي است كه صفويه تقريبا برانداخته بودند، تبريز - مركز ايالت آذربايجان - مقر وليعهد شد.
فريزر، مي‏نويسد:
قاجار كه به حكومت ولايات منصوب مي‏شدند، وزيري داشتند كه او را به پيشكاري شاهزاده گماشته بودند، به خصوص كه اگر شاهزاده بسيار جوان بود.
در جاي ديگر فريزر، درباره‏ي اسكندر ميرزا، پسر محمدعلي ميرزا، پسر فتحعلي شاه كه پدرش حاكم مازندران بوده است مي‏نويسد:
دانستم كه اين پسر، دستگاهي مخصوص به خود دارد و مانند ساير شاهزادگان داراي وزير و غلامان و يا نگهبانان، محرم و پيشخدمت‏ها و ماموران ديگرست؛ و چند تن از برادران كهترش كه صاحب حكومت‏هاي جداگانه نيستند، داراي همان دم و دستگاهند، و با شاهزاده محمدقلي ميرزا، خانواده‏اي دارد، مركب از بيست و پنج بچه و حرمي مفصل، كه مخارج ساليانه او را بسيار سنگين كرده و اين تمايل را در او برانگيخته است كه با نصب فرزندان به حكومت نقاط تابع خود، خويشتن را سبكبار كند بر روي هم، اين روش براي حاكم نشين‏هاي مربوط، بسيار گران تمام مي‏شد، زيرا بايد مخارج يك دربار كوچك و عمال حريص و طماع آن را متحمل شوند.

ادامه دارد...

دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, :: 20:25 :: نويسنده : سعید

اسماعیل، ملقب به ابوالمظفر بهادرخان حسینی، و معروف به شاه اسماعیل یکم مؤسس سلسله صفوی به عنوان اولین سلسه تماماً ایرانی، حاکم بر سراسر ایران پس از اسلام است. وی با رسمی‌کردن مذهب شیعه و با زنده کردن هویت ایرانی مرزهای ایران را به حدود مرزهای ساسانیان رسانید و در واقع ایران را به عنوان یک واحد سیاسی مستقل پس از اسلام پس از حدود ۸۰۰ سال، تأسیس و تثبیت کرد. از وی اشعاری به ترکی آذربایجانی و به فارسی با تخلص «ختایی» برجای مانده‌است. وی در حالی که چهارده سال بیشتر نداشت به کمک مریدانی که سخت به او معتقد بودند در سال هشتصد و هشتاد ه.ش شاه ایران شد و سلسله خویش را به نام جدش صفی الدین «صفویه» نامید.

ادامه دارد.....(این فقط مطلب کوچکی بود به زودی کامل تر می شود)

صفحه قبل 1 صفحه بعد
پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->