آغاز دوره ی قاجار
پس از مرگ خان زند، آغا محمد خان به مازندران رفت و به مخالفت با زنديه برخاست و با غلبه بر جعفر خان زند، تهران را به پايتختي برگزيد. البته در تغيير سلسله زنديه به قاجار، حاج ابراهيم كلانتر كه از بزرگان متنفذ شيراز بود نقش مهمي داشت نخست در اثر مساعي حاجي ابراهيم كلانتر، لطفعلي خان، فرزند جوان جعفر خان بر اريكه سلطنت جلوس كرد ولي بعدها به لطفعلي خان خيانت ورزيد و شيراز را تسليم آغا محمد خان قاجار كرد و در عوض اين خيانت و خدعه، به مقام صدراعظمي ارتقا يافت.
لطفعلي خان زند، چندي در كرمان در مقابل آغا محمد خان، مقاومت نمود و بالاخره در نتيجه خيانت اطرافيان، اسير آغا محمد خان شد و رييس ايل قاجار با دست خود چشمان او را از حلقه درآورد.
آغا محمد خان، در مجلسي كه با حضور سركردگان در تهران تشكيل داد تاجي را كه پيش از وقت تهيه ديده بود، به دست گرفت و گفت، اگر ايشان موافقت كنند، تاج را بر سر خواهد گذاشت. اما به اين شرط پادشاهي را ميپذيرد كه همهي حاضران سوگند ياد كنند كه تا زندهاند از ياري و وفاداري با او دست برندارند پس از آن كه همه سوگند خوردند، تاج مرواريد نشاني كه آماده كرده بود، بر سر گذاشت و شمشيري را كه از سر قبر شاه اسماعيل صفوي، موسس سلسله صفوي آورده بودند، بر كمر بست و بدين وسيله، خود را جانشين صفويه و پادشاه واقعي و پيشواي مذهبي شيعه قرار داد.
آغا محمد خان توانست در يك دوره بحراني و پر آشوب، تاج و تخت ايران را به كف آورد. به قول ملكم، آغا محمد خان قاجار مردي قدرت طلب، لئيم و انتقامجو بود.
در بيان اوضاع زمان آغا محمد خان، فرد ريچاردز در سفرنامه خود مينويسد:
در اين صفحات خونين تاريخ بيهوده است اگر در جست و جوي نشانههايي حاكي از پيشرفت و ترقي و يا ذكري از هنر دوران صلح و صفا باشيم. در سراسر ايران، گاو آهن فداي شمشير شده بود به دشواري ميتوان تصور كرد كه در همان هنگاميكه آغا محمد خان در مشرق زمين نام خود را با حروف خونين در صفحهي تاريخ مينگاشت، منظومهاي از اسامي پر شكوه و جلال كساني كه به كاربردهاي هنري مسالمتآميز سرگرم بودند، در آسمان مغرب زمين ميدرخشيد. در آن زمان، افرادي در اروپا و آمريكا ميزيستند كه يا به تعقيب يكي از رشتههاي فرهنگي اشتغال داشتند و يا زندگي خود را وقف پيشرفت و ترقي كرده بودند و در همان زمان در ايران جمجمهها بر روي هم انباشته ميشد و بر حسب دستور آغا محمد خان از چشمان انسانها، تپههاي كوچكي تشكيل ميدادند.
با مرگ آغا محمد خان در سال 1211 ه.ق، باباخان، فرزند حسين قلي خان جهانسوز به نام فتحعلي شاه به تخت نشست.
وي در تمام دوره ي سلطنت، پيوسته سرگرم كشمكش با مدعيان خصوصي و دشمنان خارجي بود و با اين كه طبعا به جنگجويي ميل نداشت و عيش و عشرت را بر اين حال ترجيح ميداد، اوضاع زمان او را به جنگ مجبور كرد، ليكن شاه خود كمتر به ميدان جنگ حاضر شد و به بركت وجود پسران و سرداران با كفايت در مدت 37 سال سلطنت، مدعيان را از ميان برداشت و با وجود سياستهاي دشمنانه خارجيان، ايشان باز ايران را تحت يك امر و حكومت حفظ كردند.
قاجاريه، عقيده به حكومت پادشاهي استبدادي، و مقدس بودن وجود سلطان را از صفويان به ارث برده بودند، و چون ماهيت حكومت عبارت بود از استبداد و غرور و خيانت، طبعا عمال حكومت هم بدين صفات متصف بودند.
قاجاريه در بعضي جهات آيين مملكت داري سلجوقيان را زنده نمودند و بار ديگر حكومت ولايات، به اعضاي خاندان سلطنتي سپرده شد و اين همان راه و رسمي است كه صفويه تقريبا برانداخته بودند، تبريز - مركز ايالت آذربايجان - مقر وليعهد شد.
فريزر، مينويسد:
قاجار كه به حكومت ولايات منصوب ميشدند، وزيري داشتند كه او را به پيشكاري شاهزاده گماشته بودند، به خصوص كه اگر شاهزاده بسيار جوان بود.
در جاي ديگر فريزر، دربارهي اسكندر ميرزا، پسر محمدعلي ميرزا، پسر فتحعلي شاه كه پدرش حاكم مازندران بوده است مينويسد:
دانستم كه اين پسر، دستگاهي مخصوص به خود دارد و مانند ساير شاهزادگان داراي وزير و غلامان و يا نگهبانان، محرم و پيشخدمتها و ماموران ديگرست؛ و چند تن از برادران كهترش كه صاحب حكومتهاي جداگانه نيستند، داراي همان دم و دستگاهند، و با شاهزاده محمدقلي ميرزا، خانوادهاي دارد، مركب از بيست و پنج بچه و حرمي مفصل، كه مخارج ساليانه او را بسيار سنگين كرده و اين تمايل را در او برانگيخته است كه با نصب فرزندان به حكومت نقاط تابع خود، خويشتن را سبكبار كند بر روي هم، اين روش براي حاكم نشينهاي مربوط، بسيار گران تمام ميشد، زيرا بايد مخارج يك دربار كوچك و عمال حريص و طماع آن را متحمل شوند.
ادامه دارد...
نظرات شما عزیزان: